خوش غافلی که ازسرخودخواهی با بنده ات به قهر چه ها کردی !چون مهر خویش در دلش افکندی او را از هر چه داشت جدا کردی از من جز این دو دیده ی اشک الود اخر بگو چه مانده که بستانی؟
پنداشتی که چون زتو بگسستم دیگرمراخیال تودرسرنیست اما چه گویمت که جز این اتش برجان من شراره دیگر نیست شادم که همچو شاخه خشکی باز در شعله های قهرتومیسوزم شبها تورا به گوشه ی تنهایی در یاد اشنای تو میجویم
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
عاشقانه ها و آدرس
asallovepoem.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.